نیمه شب ها بغض عجیبی در گلویم چنگ میزند
بغضی که حاصل از درد و دل هایست که نکردم
گاهی حتی توان نفس کشیدن هم از دست میدهم
دلم میخواهد بلند،بلند گریه کنم
پیش خدا شکایت کنم...
و در آغوش خدا به خواب عمیقی فرو روم...
با طلوع آفتاب عکسم را با ربان مشکی قاب کنند
و آن کسی که قلبم را روزی شکسته گریه کند و بگوید:
به او بگویید دوستش دارم...