بازجو گفت:
«بری انفرادی زبونت باز میشه!»
انفرادی اتاق کوچکی است که کَفَش پتوی سربازی انداختهاند با دستشویی و توالت و سکوت...
و زمانی بسیار طولانی که تا هرچقدر دلت میخواهد خیال را جولان بدهی
تا به همه جا سرک بکشد.
یاد چیزها، حرفها و کسانی میافتی که تعجب میکنی آنها را چطور فراموش کرده بودی...!
من در انفرادی دنبال خودم گشتم.
هرکس ساختن زندان انفرادی به کلهاش زده،
آدم جالبی بوده و خوب میدانسته با آدمها چطور بازی کند...!
یعنی درستتر آن است که بگویم میدانسته آدم بهترین دشمن خودش است...! لازم نیست او را کتک بزنند یا زیر شکنجه لت و پارش کنند،
بهترین راه این است که خودش را با خودش تنها بگذارند تا خودش، دخل خودش را بیاورد...!