شعر فرق بسیار است ناکس را ز کس
.
فرق بسیار است ناکس را ز کس
در تفاوت همچو سیمرغ و مگس
.
می نشیند بر کف دریا گُهر
روی دریا جای خاشاک است وخس
.
قطره خود برچشمه می باشدرهین
کی تواند تشنه را فریاد رس
.
آدمی را دیده باید سیر بود
ورنه از خوردن نگردد سیر کس
.
چارهِ نو کیسه گان آزمند
خاک قبرستان وخوابش دادرس
.
برسرای فقر خود شکرانه بِه
تا شوی بر ناکسان چون ملتمس
.
عزت نفست دهد آزادگی
کی گشایی بال وپَر را در قفس
.
ره جدا کن صورت از نو دیدگان
زاغ و شاهینی نگردد هم نفس